بسم الله الرحمن الرحیم
فراق یار
از تو ای می زده در میکده نامی نشنیدم***نزد عشاق شدم قامت سرو تو ندیدم
از وطن رخت ببستم که تو را باز بیابم***هر چه حیرت زده گشتم به نوایی نرسیدم
گفتم از خود برهم تا رخ ماه تو ببینم***چه کنم من که از این قید منیت نرهیدم
کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد***بی نصیبم من بیچاره که در خانه خزیدم
لطفی ای دوست که پروانه شوم در بر رویت***رحمی ای یار که از دور رسانند نویدم
ای که روح منی از رنج فراقت چه نبردم**ای که در جان منی از غم هجرت چه کشیدم
دیوان حضرت امام رحمه الله علیه صفحه146